قايقي خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از اين خاك غريب
كه در آن هيچكسي نيست كه در بيشه عشق
قهرمانان را بيدار كند.
قايق از تور تهي
و دل از آرزوي مرواريد
همچنان خواهم راند.
نه به آبي ها دل خواهم بست.
نه به دريا پرياني كه سر از آب بدر مي آرند.
و در آن تابش تنهايي ماهي گيران
مي فشنانند فسون از سر گيسوهاشان.